موتور سنگین ها در انتهای شب ...
چهارشنبه شب، میبد هوای دلپذیری داشت. به این نتیجه رسیدیم که این هوا جون میده برای رفتن به پارک، و دور هم نشینی شبانه. مسلماً باید پارک بهاران رو انتخاب می کردیم اما، اونقدر این پارک شلوغ میشه و مهمتر از همه اینکه غریبه ها هم جمعیت قابل توجهی از مردم حاضر در پارک رو تشکیل می دهند که قید پارک بهاران رو زدیم و به فلکه پمپ بنزین شمس آباد رفتیم.
هوا دلپذیره و دور هم نشینی صفای عجیبی داره مخصوصاً اینکه روز رو توی خونه استراحت کرده باشی و خواب هم اذیت نکنه. اما کمی که به ساعات پایانی شب نزدیک شدیم، انگار تعداد موتورهایی که اطراف این فلکه و در خیابانهای منتهی به آن تردد می کردند، بیشتر شد. به همین میزان نیز "تک چرخ زنها" و "موتور سنگینها" اضافه شد.
کم کم دیدیم حجم این ترددها واقعاً قابل توجه شده و هر بار اعضای خانواده نگاهشون به این موتور و اون موتوره که چطور تک چرخ می زنند و یا موتور سنگینشون چه صدا و سرعتی داره. گاهی نیز ماشینی با صدای ضبط بسیار بلند رد می شد ...
امنیت روانی و آرامش پایانی شب دیگه داشت دستخوش سر و صدا و سرعت این موتورها می شد که قید فلکه نشستن رو هم زدیم و به خونه رفتیم.
شاید برای جوانان و نوجوانان عشق موتور فضا و مکانی نیست که مجبورند انتهای شب دست به این کارها بزنند، شاید انتهای شب، قوانین راهنمایی و رانندگی برداشته میشه، شاید نظارتی نیست، شاید ...
هر چه هست، این موضوع صورت خوشی نداره، مردم از امنیت و آرامشی که دارند، دوست دارند به نحوی استفاده کنند و موجبات راحتی و آرامش خانواده خودشون رو فراهم کنند، اگر موتور سواران به نوعی، ماشین سوارن به نوعی و هر کسی به نوعی بخواد آزادی خودش رو جوری خرج کنه که مردم آرامششون از بین بره، آیا نیاز به برخورد نیست؟
غلامحسین علوی