نکبتی که شب عروسی دامن زوجین را می گیرد !
از دوستام بود، خودش و خانمش رو خوب می شناختم، هر چند اهل یزد بود اما روابط دوستانه ای داشتیم. وقتی برای جشن عروسیش دعوتم کرد، با اینکه به همه دعوتهای دور و نزدیک با این جمله جواب رد می دادم که: "من عروسی بابام هم شرکت نکردم"، این بار پذیرفتم و به خاطر دوستی بسیار نزدیک، به عروسیشون رفتم.
***
عروس کشونی بعد از مراسم رو نبودم اما، بعد از یک سال و خورده ای وقتی از همسرش جدا شد، دلیلش رو درگیری و بحث شب عروس کشونی بین برادر خودش و برادر خانمش عنوان کرد.
ماجرا این بوده که کاروان عروس مشغول خیابان گردی بودند و بمب و ترقه و ... هم به راه، که توی سبقت گرفتن، برادر طرفین با هم درگیر میشن و همین درگیری استارت نابه سامانی های بین دو خانواده میشه و بعد از چند ماه ... خلاص ...
***
جالبه...
کاروان های عروسی که بعد از نیمه شب راه می افتن و مانور نظامی و رقاصی توی خیابونها به راه میندازن، شروع نکبت باری برای یک زندگی هستند. چقدر زندگی های ما تناقض دارن !. در قسمتی، با قرآن و حدیث و ادعای توکل و توسل شروع می شن و در قسمتی مردم یه شهر رو با ایجاد مزاحمت بیچاره می کنند.
چقدر نفرین و آه و بد و بیراه با شروع این نوع زندگی ها همراهه خدا می دونه، اما مطمئناً بخشی از بدبختی ها و سختی های ما در زندگی هامون از این جور جاها آب می خوره و به نظرم اندازه بیچارگی توی زندگی رابطه مستقیم با اندازه اذیت و آزاری داره که توی مراسممون به مردم رسوندیم!!!
***
امام جمعه محترم میبد، آقای حسنی هم در خطبه های این هفته نماز جمعه، از شکایات بی اندازه مردم در این مورد خبر داد. ایشون گفتند: سوای از مردمی که باید رعایت کنند، مسئولین هم وظیفشون رفع این معضله...
امید که با ندانمکاری یکشبه، یک عمر بیچارگی نکشیم.
غلامحسین علوی